ابزار وبمستر

یک قلم واژه

حق حیاتم را

با یک تن لرزایش

به قرصی نان

چند پیراهن اهدا ئی

ویک لیوان هوای شهری

معامله کردم.

حق حیاتم را

بایک سینه هراس

ولبخند هنر مندانه

به بانک سپردم

تا

واحد عملی

دو دو تا چهار تا را

پاس بدارم.

وبا یک شهر دوندگی

ویک مردم التماس

به چهار طاقی معامله کردم

تا اثبات کنم که

ابر و بادو مه و خورشیدو فلک در کارتد.

حق حباتم را

با یک جوان آرزو

وهفت واسطه

لای یک پوشه سبز

به بایگانی سپردم

تا حق حیات داشته باشم

وآنگاه

بایک قلم واژه

به برگی

فرق نمی کند

پاکت سیگار

قوطی کبریت

بخشیدم

تا خق حیات داشته باشد

ببخشید

حیات

حق داشته باشد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 14:25 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |